این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

 

 الهی باده ای مرد افکنم ده

ز یاس عشق دامن دامنم ده

به چشمم آب دریا ریز و آنگه

ز یوسف تکه ای پیراهنم ده

 

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

      وین چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست

خدایا ما را با معرفت امام حسین زنده بدار و با محبت امام حسین بمیران

خدایا مرا دریاب که دل دریایی من بی تو مرداب است.

 

نوبت ساقی سرمستان رسید

آن که بود پا تا به سر مست، آن رسید

گرم شد بازار عشق ذو فنون

بوالعجب عشقی، جنون اندر جنون

خیره شد تقوی و زیبایی به هم

پنجه زد درد و شکیبایی به هم

کرد بر وی باز، درهای بلا

تا کشانیدن به دشت کربلا

داد مستان شقاوت را خبر

کاینک آمد آن حریف در بدر

خواند یکسر همرهان خویش را

خواست هم بیگانه و هم خویش را

گفتشان ای مردم دنیا طلب

اهل مصر و کوفه و شام و حلب

مغزتان را شور شهوت غالب است

نفستان، جاه و ریاست طالب است

ای اسیران قضا، در این سفر

غیر تسلیم و رضا، این المفر؟

نیست در این راه غیر از تیر و تیغ

گو میا، هرکس ز جان دارد دریغ

 

در وصف حضرت عباس

 
باز از میخانه، دل بویی شنید
 
گوشش از مستان، هیاهویی شنید
 
دوستان را رفت، ذکر از دوستان
 
پیل را یاد آمد از هندوستان
 
خاصه آن بزم محبان را، حبیب
 
گلشن اهل صفا، عندلیب
 
اصفهان را عندلیب گلشت اوست
 
در اخوت گشته مخصوص من اوست
 
دستی این دست زکار افتاده را
 
همتی این یار بار افتاده را
 
تا که بر منزل رساند بار را
 
پر کند گنجینه الاسرار را
 
شوری اندر زمره ی ناس آور
 
در میان، ذکری ز عباس آورد
 
نیست صاحب همتی در نشاتین
 
همقدم عباس را، بعد از حسین
 
در هواداری آن شاه الست
 
جمله را یک دست بوده او را دو دست